بانی مدیسون، یک اغواگر بالغ، پس از از دست دادن شغل تابستانی خود، به دخترخوانده اش، سرهنگ تابستانی، دلداری می دهد. نوجوان احساسی برای راحتی به نامادری تنومندش روی می آورد و منجر به یک برخورد لزبین داغ می شود، زیرا بانی به طرز ماهرانه ای خواسته های تابستان را برآورده می کند.